سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محمد شادانی

 

خ

سرو معصومی مرا به دوران انقلاب برد

بهراد رحمانی شانزده سال دارد، دوم دبیرستان است و در رشته ریاضی فیزیک تحصیل می‌کند. او و محمد شادانی با هم در یک مدرسه درس می‌خوانند؛ البته این‌طورنبوده که این دو نوجوان از ابتدا با هم دوست و همکلاسی بوده باشند، چون آن‌ها در مجموعه‌«بچه‌های بهشت» به طور اتفاقی با یکدیگر هم‌بازی شده‌اند. اولین حضور او به عنوان بازیگر در «آژانس دوچرخه» با کارگردانی مسعود کرامتی بود و برای دومین بار به عنوان بازیگر به مجموعه خسرو معصومی پیوست. او هم‌اکنون نیز بازی در تله‌فیلم «دیدار در سپیده دم» مجید جوانمرد را به پایان برده است.

با این بازیگر نوجوان که در سریال «بچه‌های بهشت» در نقش مهران یوسفی در مقابل هم‌مدرسه‌ای خود ظاهر شده، راجع به دنیای بازیگری و حال و هوای یک نوجوانانه او به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم.

از نقش خود به عنوان مهران یوسفی در سال 1341 بگو.

نقش من جزو دو نقش اصلی بود و مقابل دوستم، محمد شادانی که شخصیت اصلی را بازی می‌کرد، قرار گرفتم. من در «بچه‌های بهشت» نقش پسر رئیس راه‌آهن پل سفید را  که یک پسر مثبت و درسخوان است بازی می‌کنم. مهران یوسفی با دوستش قاسم (محمد شادابی) شیطنت‌های دوران نوجوانی را تجربه می‌کنند، اما شخصیت مهران همیشه بر قاسم تأثیر می‌گذارد، می‌توانم بگویم مهران کسی است که در زندگی قاسم تأثیر مستقیم دارد و او را دررسیدن به نقطه روشنی در زندگی یاری می‌کند.

قبل از اینکه با شادانی در این مجموعه هم‌بازی شوی او را می‌شناختی؟

نه، در واقع من و محمد خیلی اتفاقی در این سریال کنار هم قرار گرفتیم، من یک سال از محمد بزرگ‌ترم و چهار سال است که با او در یک مدرسه مشغول تحصیل هستم. سرآغاز آشنایی ما دو نفر موسسه‌ای بود که هردوی ما در آن آموزش بازیگری می‌دیدیم. ما در آن موسسه یک دوره از کلاس‌ها را زیر نظر آقای خسرو معصومی گذراندیم؛ البته این را هم بگویم که آقای معصومی برای نقش مهران و قاسم در سریال «بچه‌های بهشت» چندین گزینه داشتند، ولی در نهایت از میان همه آن‌ها ما دو نفر را انتخاب کردند.

از اینکه در این سریال بازی کردی چه حسی داری ؟

طبیعی است که خیلی خوشحال باشم، چون آقای معصومی کارگردانی حرفه‌ای‌اند و در کنار ایشان بودن چیزهای زیادی به ما یاد داد.

چطور شد در کلاس‌های بازیگری شرکت کردی اما در دبیرستان سراغ رشته ریاضی فیزیک رفتی؟

اول می‌‌خواستم رشته کارگردانی بخوانم، اما بعد از مشورت با عده‌ای از دوستان و بزرگان به این نتیجه رسیدم که این رشته را به صورت آکادمیک ادامه ندهم. در واقع به بازیگری به عنوان یک شغل نگاه نمی‌کنم، هنر یکی از علاقه‌مندی‌های جدی من است و نمی‌خواهم منبع ارتزاق من در آینده باشد.

با پخش این مجموعه تلویزیونی الان بین مردم خیلی معروف شدی، برخورد هم‌مدرسه‌ای‌ها و مسئولان مدرسه با تو چگونه است؟

بچه‌های مدرسه با من خیلی خوب هستند، بعضی مواقع که من و محمد با مدیر و معاونان مدرسه صحبت می‌کنیم می‌گویند شماها باید برای بقیه بچه‌ها الگو باشید و زیاد شیطنت نکنید.

پس جلوی شیطنت‌های دوران نوجوانی‌تان گرفته شده...

نه، ما شیطنت‌های خاص خود را داریم، اما خب همیشه هم شیطنت نمی‌کنیم، راستش را بگویم در مقابل دیگران خودداری می‌کنیم، ولی به هر حال هر دو شیطنت می‌کنیم؛ به خصوص وقتی که با هم هستیم.

الان با پخش سریال رفتار مسئولان مدرسه حتماً با شما خیلی فرق کرده و پارتی‌بازی می‌کنند، درست است؟

البته نمی‌شود اسمش را پارتی‌بازی گذاشت، اما خیلی وقت‌ها مسئولان مدرسه از اشتباهات من و محمد چشم‌پوشی می‌کنند و یک کمی هم هوای ما را دارند. 

با محمد که صحبت کردیم می‌گفت مدت زیادی حدود هشت ماه سر تصویربرداری این سریال بوده‌اید، درس و مدرسه را چه کردید؟

برای درس‌هایمان معلم خصوصی داشتیم. هر روز پنج و شش صبح آفیش می‌شدیم و می‌آمدیم سر کار. کارمان تا پنج، شش عصر طول می‌کشید، وقتی هم که تمام می‌شد باقی عوامل می‌رفتند و استراحت می‌کردند و ما با آن همه خستگی تازه می‌رفتیم سراغ درس و کتاب چون معلم می‌آمد و به ما درس می‌داد، سه ساعت درسمان طول می‌کشید خیلی خسته می‌شدیم. بعضی از امتحانات پایان سال را در پل سفید گذراندیم، مدام هم با مدرسه خودمان در ارتباط بودیم و از جریان پیش رفتن درس‌ها خبر می‌گرفتیم.

امتحانات پایان سال را چطور دادی؟

خوشبختانه شاگرد ممتاز شدم و معدلم 94/19 شد.

راستش را بگو با پارتی‌بازی معلم‌ها این‌قدر معدلت بالا شد؟

نه، راستش را بخواهید آن موقع که سر کار بودیم توقع معلم‌ها از ما خیلی بیشتر بود اما الان که تازه سریال در حال پخش است بیشتر هوای ما را دارند و به ما توجه می‌کنند. در زمان تصویربرداری دیدمان این نبود که معلم‌ها به ما ارفاق می‌کنند، بلکه سعی می‌کردیم با این کار تنبل نشویم و خودمان تلاش و کوشش کنیم و درس بخوانیم.

در حال حاضر هدف شما به عنوان یک فرد نوجوان در دنیای بازیگری چیست؟

افرادی که دنبال هنر هستند دو دسته هستند؛ یک عده هدفشان فقط رسیدن به شهرت و مسائل مالی است و یک عده دیگر فقط هنر را به خاطر خود شما دوست دارند، من جزو دسته دوم هستم و هنر را فقط به خاطر علاقه‌ام دوست دارم و به همین دلیل وارد حرفه بازیگری شدم، درست است که شهرت و مسائل مالی هم تأثیر دارند اما من فقط به خاطر علاقه وارد این عرصه شدم.

کار در کنار کارگردانی مثل خسرو معصومی برای شما چطور بود؟

کار با آقای معصومی آرزوی هر کسی است. از ایشان و راهنمایی‌های پدرانه و سخت‌گیرانه‌شان واقعاً ممنونم. در حال حاضر هرچه دارم از راهنمایی‌ها و تجربه‌های ایشان است، چون صحنه‌به‌صحنه از روی دکوپاژ داستان را به من توضیح می‌دادند.

از آرزوهای بهراد رحمانی بگو.

من همیشه وارد شدن به دنیای بازیگری را مثل یک رویا و آرزو می‌دانستم، بر اساس خاطره‌ای که از زمان پخش «روزگار جوانی» از کیهان ملکی در ذهن داشتم همیشه دوست داشتم با او کار کنم و بعد از اینکه آقای جوانمرد از من دعوت به کار کردند و در کار «دیدار در سپیده‌دم» با ایشان هم‌بازی شدم به رویای خود رسیدم، رویا و آرزوی بعدی من بازی در کنار بزرگانی چون آتیلا پسیانی، جمشید مشایخی و پرویز پرستویی است که امیدوارم در آینده به این خواسته‌ام هم برسم.

این استعداد و توانایی را در خودت می‌‌بینی که به آرزویت برسی و کنار این بزرگان قرار بگیری.

پیشرفت را در خودم دیده‌ام، هفته اول سر کار خسرو معصومی خیلی سخت گذشت، چون هیچ تجربه‌ای نداشتم، الان که تجربه‌ام بیشتر شده می‌بینم که یکی از ضعیف‌ترین بازی‌های خود را در «بچه‌های بهشت» ارائه کرده‌ام، چون سر کار آقای جوانمرد پیشرفت خود را حس کردم و دوست دارم با لطف دوستان به آن جایی که می‌خواهم برسم.

پس شانس را در این کار دخیل نمی‌دانی ؟

چرا شانس هم صددرصد دخیل است، اما واقعاً خواستن توانستن است و هر که بخواهد می‌تواند به جایگاهی که دوست دارد برسد.

به عنوان یک نوجوان در دوران کودکی چه کارتون‌ها و برنامه‌هایی را دوست داشتی؟

دوران کودکی همه آدم‌ها فکر می‌کنم با کارتون می‌گذرد، آن زمان «تام و جری» را خیلی دوست داشتم و در این دوران هم سعی می‌کنم تمام سریال‌ها یا فیلم‌هایی که بازیگرانش هم‌سن و سال خودم هستند را با دقت نگاه کنم و از آن‌ها الگو بگیرم و ضعف‌های خودم را برطرف کنم. سریال‌هایی مثل «جراحت»، «زیر تیغ»، «زیر هشت» و «خانه به دوش» و کار کارگردان‌هایی مثل سیروس مقدم، سعید آقاخانی، سعید سلطانی و حسین سهیلی‌زاده را بسیار دوست دارم.

یک خاطره از «بچه‌های بهشت» بگو.

زمانی که آقای معصومی من را برای تست گرفتن دعوت کردند و اولین بار که من را دیدند یک جمله جالب گفتند و آن این بود: مهران یوسفی تویی و بهت تبریک می‌گم که برای این نقش انتخاب شدی»، با یک نگاه من را برای بازی در «بچه‌‌های بهشت» تأیید کردند و این خاطره بسیار شیرینی برای من است. کار با خسرو معصومی پر از خاطره‌های شیرین بود.

سال 87 چند سال داشتی و چطور با سختی‌های کار کنار آمدی؟

من آن زمان سوم راهنمایی بودم و برای هشت، نه ماه باید به شمال سفر می‌رفتیم؛  در حالی که تا آن زمان من به‌تنهایی پایم را از محله‌مان بیرون نگذاشته بودم و دوری از خانواده در هفته‌های اول برایم بسیار سخت بود.

این سریال به لحاظ موضوعی از چه سالی شروع و به چه سالی ختم می‌شود؟

از سال 41 شروع شده و به سال 57 ختم می‌شود، در واقع قسمت سیزدهم و پایانی مجموعه در سال 57 اتفاق می‌افتد.

با این سن و سال کم چطور توانستی در قالب یک شخصیت نوجوان به آن سال‌ها برگردی؟

فیلم‌نامه خیلی به ما کمک کرد، البته راهنمایی‌های خود آقای معصومی ما را به دوران انقلاب برد. شب‌ها در خوابگاه از خاطرات انقلابی خودشان مثل اعلامیه چسباندن روی دیوار و... می‌گفتند و این مسئله ما را برای رسیدن به آن حس و حال کمک می‌کرد.

شیرین‌ترین قسمت‌های این سریال‌برای ما دورانی بود که در لوکیشن مدرسه بودیم. به نظر من برخی قسمت‌های شمال کشور هنوز خیلی حال و هوای شهر را به خود نگرفته؛ مثلاً پل سفید هنوز حال و هوای زمانی را دارد که رضاشاه خانواده‌ای را برای حفاظت از راه‌آهن آنجا اسکان داد. این فضا در بازی خیلی به من کمک کرد.


نوشته شده در شنبه 89/11/30ساعت 11:15 صبح توسط مهدی نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ



تنگ نا - دستگاه کوچک کننده بینی آیدان - خرید اینترنتی